ناگه خروس روزی در باغ جست


در زیر شاخ گل شد و ساکن نشست

آن برگ گل که دارد بر سر بکند


اندر دو ساق پایش دو خار جست

آن از پی جمالی بر سر بداشت


و آن از پی سلاحی برپای بست